يه روز به لقمان هيچى نگفتن. همينجورى ساكت فقط نيگاش كردن. آخر خودش خسته شد اومد گفت از بى ادبان :|
(-----) با دوستش شب میرن خونه یه آخونده می خوابن.(-----) به
دوستش میگه صبح واسه نماز بیدارم کن. صبح که دوستش بیدارش میکنه، به جای
کلاهش عمامه آخونده رو سرش میذاره میره دستشویی. توی آینه خودشو می بینه،
میگه عجب خریه! گفتم منو بیدار کن، حاج آقا رو بیدار کرده!
(-----) چند وقته حیرونه که چرا خودش یه برادر و سه تا خواهر داره ولی خواهرهاش هر کدوم دو تا خواهر و دو تا برادر دارند!!!!!!! :))
مادره خطاب به پسرش: نیوتن رو میشناسی ؟
پسره :نه کی هست؟
مادره : اگه به درسات بیشتر توجه میکردی میشناختیش !
پسره: خیلی خوب ، پارمیدا رو میشناسی ؟
مادر : نه !!!
پسره : اگه به شوهرت بیشتر توجه میکردی میشناختیش !
یه اردکه پاش گیر میکنه لای در اتوبوس
میگه : مگ مگ !
همه میگن : آمریکا !!!(-----) خفاش میبینه میخنده
میگن چرامیخندی؟ میگه تاحالا موش چادری ندیده بودم!(-----) میره سیرک میگه منو استخدام کنین. میگن چی بلدی؟ میگه بلدم ادای کلاغو دربیارم. بهش میگن برو اسکول، همه میتونن غارغار کنن. (-----) پرواز میکنه میره!! :|
جمله فیلسوفانه یک (-----) به همدیگر احترام بگذارید تا همدیگر هم به شما احترام بگذارند !
یارو
رو ميخواستند اعدام كنند ميگن حرفي داري ميگه نه. ميكشنش بالا، دست و پا
ميزنه كه حرف دارم. ميگن بگو. به دوستش ميگه مراد خونتون از اينجا معلومه!!